فدا کردن تمام هستی
وقتی جهنمیان وارد جهنم می شوند و عذاب دردناکش را می چشند ظاهر می گردند که تمام هستی شان را بدهند تا از آن عذاب رهائی یابند ولی چه فایده که این بخشش ها دیگر سودی برای آنها ندارد چرا که در آن موقعی که در دنیا در کمال آسایش قدم می زدند و کبر و غرور آنها را همچون پیله در خود می گرفت بطوری که نمی توانستند این پیله غرور را پاره کرده و خود را نجات دهند و آخرالامر در همان حال با دنیا وداع نمودند حال چنین آرزوهائی هیچ سودی برایشان ندارد. خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
{یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِى مِنْ عَذَابِ یَوْمَـئِذِ بِبَنِیهِ * وَ صَاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ * وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِى تُئوِیهِ * وَ مَن فِى الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ یُنجِیهِ * کَلَّا إِنَّهَا لَظَى * نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى}[1]
آنان را به ایشان نشان مى دهند. گنهکار، آرزو مى کند که کاش براى رهایى از عذاب آن روز، مى توانست پسران خود را به عوض دهد و نیز همسر و برادرش را و قبیله اش را که به او پناه مى دهند، و هر کس را که در روى زمین است و همه را [عوض مى داد] و آن گاه خود را مى رهانید. هرگز! آن، آتش زبانه کش است؛ [آتشى که] بر کَنَنده پوست سر و اندام است».
و رسول خدا (ص) می فرماید:
یَقولُ اللّه ُ تَعالى لِأَهوَنِ أهلِ النّارِ عَذابا یَومَ القِیامَةِ: لَو أنَّ لَکَ ما فِی الأَرضِ مِن شَیءٍ أکُنتَ تَفتَدی بِهِ؟ فَیَقولُ: نَعَم. فَیَقولُ: أرَدتُ مِنکَ أهوَنَ مِن هذا وأنتَ فی صُلبِ آدَمَ ألّا تُشرِکَ بی شَیئا، فَأَبیتَ إلّا أن تُشرِکَ بی![2]
خداوندِ بلندمرتبه در روز قیامت، به آن کس از اهل دوزخ که عذابش از همه سبک تر است، مى فرماید: «اگر هر آنچه در زمین است از آنِ تو بود، آیا حاضر بودى آن را فدیه خود دهى؟». او مى گوید: آرى. مى فرماید: «من از تو کمتر از این را خواستم، در حالى که تو در پشت آدم بودى، [خواستم] که چیزى را شریک من قرار ندهى؛ امّا تو نخواستى، جز این که به من شرک بورزى».
و در روایتی دیگر می فرماید:
یُجاءُ بِالکافِرِ یَومَ القِیامَةِ فَیُقالُ لَهُ: أرَأَیتَ لَو کانَ لَکَ مِلءُ الأَرضِ ذَهَباً، أکُنتَ تَفتَدی بِهِ؟ فَیَقولُ: نَعَم. فَیُقالُ لَهُ: قَد کُنتَ سُئِلتَ ما هُوَ أیسَرُ مِن ذلِکَ![3]
کافر در روز قیامت آورده مى شود و به او گفته مى شود: «اگر همه آنچه در زمین است طلا بود، حاضر بودى آن را فدیه خود بدهى؟».
مى گوید: آرى.
به او گفته مى شود: «آنچه [در دنیا] از تو خواسته شده بود، سبک تر از این بود».
و باز آن حضرت می فرماید: مردى از اهل آتش را مى آورند و خداوند به او مى فرماید: «اى پسر آدم! منزل خود را چگونه یافتى؟».
مى گوید: پروردگارا! بدترین منزل است. خداوند مى فرماید: «آیا حاضرى به اندازه زمین، طلا بدهى تا خود را از این منزل آزاد گردانى؟».
مى گوید: آرى، اى پروردگار من! خداوند مى فرماید: «دروغ مى گویى! کمتر از این را از تو خواستم و تو ندادى». آن گاه، به سوى آتش بر گردانده مى شود.[4]